ماجراي قتل مسترگريوزا انگليسي در سواحل درياي عمان
چکيده:
در نوشته ي حاضر تلاش شده شمه اي از اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي سواحل مکران در اواخر دوره ي قاجاريه بازگو شود. ابتدا به پيشينه ي حضور بيگانگان در سواحل ايراني درياي عمان با تمرکز بر دوران نفوذ انگليسي ها اشاره شده است. پس از آن ماهيت سياست هاي استعماري انگليس، واکنش اهالي منطقه در برابر آن ها و نقش حکومت قاجاريه در قبال اين مسايل به طور اجمال بررسي شده است. مهم ترين مسأله اي که به آن پرداخته شده، اثبات اين نکته است که کشته شدن مستر گريوز (2)، و ديگر مأموران انگليسي به دليل ربودن اموال آنان نبوده، بلکه اين حادثه برآيند اوج گيري احساسات ضدانگليسي در بلوچستان بوده است. مجموعه اي از رويدادها بر عليه حضور انگليسي ها در حال تبديل شدن به يک قيام سراسري بر عليه انگليسي ها بود که بنا بر عواملي به نتيجه ي مطلوب نرسيد. حادثه قتل مستر گريوز در اين چارچوب مورد بررسي قرار گرفته است. در پايان به عواقب ناشي از اين حادثه نيز اشاره شده است.ايران، انگليس، درياي عمان، مکران، بلوچستان، مستر گريوز.
درآمد
مستر گريوز، از افراد مشهور انگليسي و رييس اداره ي تلگراف « جاسک» تا « گوادر» بود که در سال 1897 م. در محل رودخانه ي راپچ (3)، به قتل رسيد. قتل اين افسر انگليسي حادثه اي معمولي يا جزيي نبود، بلکه يک جريان برنامه ريزي شده اي بوده که عواقب و نتايج مهمي به دنبال داشت. از جمله مهم ترين منابع مکتوبي که همزمان با اين حادثه يا اندکي پس از آن نگاشته شده اند، سفرنامه هاي انگليسي ها، خصوصاً سفرنامه ي سرپرستي سايکس مي باشد که مسلماً مسايل را يک جانبه تحليل و بررسي کرده است. در اين مقاله سعي شده علاوه بر استفاده ي مستدل و دقيق از منابع مورد اشاره، از ديگر منابع و همچنين روايات شفاهي محلي نيز کمک گرفته شود تا ابعاد چندگانه ي اين قضيه مورد بررسي قرار گيرد. از آن جايي که در زمان هاي گذشته به بلوچستان و سواحل شمالي درياي عمان، « مکران» مي گفتند در برخي جاها به جاي بلوچستان و سواحل عمان از عنوان مکران استفاده شده است.پيشينه ي حضور بيگانگان در سواحل درياي عمان
اگر از جريان سفر دريايي پرماجراي نئارخوس ( درياسالار اسکندر مقدوني)، از طريق سواحل درياي عمان و خليج فارس در قرن چهارم قبل از ميلاد، صرف نظر کنيم، نخستين اروپايياني که در اين مناطق ساحلي حضوري همه جانبه يافتند، پرتغالي ها بودند. پس از به هم خوردن معادلات جهاني در نيمه ي دوم قرن پانزدهم ميلادي و به دنبال مطالعات جغرافيايي، طي سفرهاي متعددي پاي اين استعمارگران بيگانه به اقيانوس هند، درياي عمان و خليج فارس باز شد. از مشهورترين سرکردگان استعمارگر پرتغالي در روزهاي آغازين حضورشان در آب هاي گرم جنوبي ايران، آلفونسو دو آلبوکرک (4) بود. وي که به موقعيت مهم سياسي، اقتصادي و تجاري جزيره ي هرموز پي برده بود، اين جزيره را در سال 1507 م. به طور موقت تصرف و از سال 1515 م. به طور کامل بر آن تسلط پيدا کرد. (5) پرتغالي ها به تدريج دايره ي نفوذشان را بر مناطق پيراموني اين جزيره در خليج فارس و درياي عمان گسترش دادند. مهم ترين بنادر ساحلي آن زمان در سواحل شمالي درياي عمان، بندر « تيس» و بندر « گوادر» بودند. بندر تيس، امروزه به صورت روستايي در نه کيلومتري شمال غرب چابهار قرار گرفته که آثار تاريخي اش به وضوح قابل مشاهده است.اگر بپذيريم استعمارگران پرتغالي از محتواي سفرنامه ي نئارخوس راجع به سواحل درياي عمان آگاه بوده اند، يقيناً نسبت به حضور و تسلط بر بنادر ساحلي اين دريا وحشت زيادي داشته اند، زيرا از متن سفرنامه ي مذکور چنين برمي آيد که علاوه بر شرايط سخت محيطي، ساکنان اين منطقه سخت کوش و مبارز بوده و کمتر با بيگانگان کنار مي آمده اند. شرايط سخت جغرافيايي، گرماي شديد، کوه ها، صحراها و پراکندگي ابادي هاي بلوچستان به حدي است که اعراب مسلمان نيز پس از تصرف آن نتوانستند آنجا دوام بياورند. به روايت طبري، پس از فتح مکران و ارسال غنايم به مدينه، وقتي خليفه ي دوم توصيف آن سرزمين را شنيد، مسلمانان را از ادامه ي پيشروي بر حذر داشت، از متن نامه اي که راجع به فتح مکران به مرکز خلافت ارسال شده چنين استنباط مي شود که اگر لشکريان زيادي در اين منطقه استقرار مي يافتند، در اثر کمبود آذوقه تلف مي شدند و در صورتي که لشکريان اندکي اعزام مي شدند، توسط بوميان از بين مي رفتند. (6)
همچنان که گفته شد، استعمارگران پرتغالي پس از استقرار در جزيره ي هرموز، قصد تسلط همه جانبه ي اقتصادي، تجاري و نظامي بر آب هاي اقيانوس هند، درياي عمان و خليج فارس را داشتند، بنابراين تصرف و احاطه بر سواحل شمالي درياي عمان ( مناطق جنوبي مکران)، نيز در برنامه هايشان بود. به نظر مي رسد براساس معاهده اي که احتمالاً ميان آلبوکرک و شاه اسماعيل صفوي، در سال 921 هـ ق منعقد شد، پرتغالي ها علاوه بر همکاري با صفويان، سرکوب اقوام ساحلي مکران را اقدامي در راستاي پيشبرد اهداف سياسي و اقتصادي خود مي دانستند. به موجب بند سوم معاهده ي مذکور، پادشاه ايران که فاقد نيروي دريايي بود، ناچار سلطه ي پرتغالي ها را بر هرموز پذيرفت و در عوض از پرتغالي ها خواسته بود براي دفع شورش بلوچ ها در منطقه ي ساحلي بين جاسک تا سند به ايران کمک نمايند (7). آلبوکرک به اين تقاضا قول مساعد داد، مشروط بر اينکه در اين منطقه و خصوصاً بندر گوادر از کالاهايي که به سمت هرموز مي رود، جلوگيري به عمل نيايد. (8) احتمالاً اين همکاري به سبب مرگ آلبوکرک يا مسايل ديگر به جايي نرسيد. پرتغالي ها قلعه اي نيز در بندر تيس بنا کردند و با مرکزيت آنجا و بندر گوادر، سواحل شمالي درياي عمان را تحت نظر داشتند. علي رغم تفوق نيروي دريايي استعمارگران پرتغالي، اهالي مرکان هيچ گاه تسليم نشدند. اسناد پرتغالي نيز از مقاومت هاي سرسختانه ي اقوام محلي آنجا خبر مي دهند. اينکه آنان قلعه ي تيس و گوادر را در سال 989 هـ ق ويران کرده اند (9). شايد به خاطر مقاومت هاي سرسختانه ي ساکنان منطقه در برابر آنان بوده باشد. مبارزات بلوچ ها در برابر استعمارگران پرتغالي به حدي شديد و مداوم بوده که حکايت هاي فراواني راجع به آن ها در داستان هاي شفاهي محلي روايت مي شود. نمونه ي آشکار آن، قهرماني ها و دلاوري هاي حمل پسر جيند، در اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم هجري است که به صورت شخصيتي اسطوره اي ستايش مي شود. (10)
چگونگي حضور انگليسي ها در نواحي ساحلي درياي عمان
انگليسي ها به عنوان دومين استعمارگران اروپايي در آب هاي جنوبي ايران، نخستين بار از طريق بنادر ساحلي عمان و خصوصاً بندر جاسک، روابط تجاري و اقتصاديشان را با ايران آغاز کردند. به علت نفوذ کامل استعمارگران پرتغالي در خليج فارس، آنان در آغاز بنادر ساحلي درياي عمان مانند گوادر، تيس و جاسک را براي روابط تجاري با ايران مناسب دانستند. چنان که سر رابرت شرلي (11)، در سال 1617 م/1026 هـ ق ضرورت تأسيس کارخانه اي را در بندر گوادر به کمپاني هند شرقي توصيه کرد (12). نخستين تلاش کمپاني هند شرقي براي رخنه در بازار ايران در سال 1615 م/1024 هـ ق بود. جان کرادر (13) و ريچارد استيل (14) انگليسي به عنوان فرستادگان کمپاني به دربار ايران، پس از بررسي بنادر متعدد، بندر جاسک را در ساحل مکران، در شرق هرمز، انتخاب کردند. (15) در نوامبر 1616 م. اولين کشتي بازرگاني انگليسي به نام « کينگ جيمز» (16) علي رغم مخالفت پرتغالي ها، در بندر جاسک لنگر انداخت. به همراه اين کشتي يک هيأت بازرگاني به رياست ادوارد کاناک (17)، به ايران وارد شدند. آنان پس از مذاکره با شاه عباس، اجازه يافتند به طور آزاد در سراسر ايران به تجارت بپردازند و شعبه اي از کمپاني را در جاسک و يا هر بندري که خواسته باشند، تأسيس نمايند. (18) در سال 1619 م، شعبه ي کمپاني هند شرقي در بندر جاسک گشوده شد و تا قبل از بندر عباسي مرکز مبادلات کمپاني با پايتخت ايران بود. (19) اعطاي امتيازات از جانب شاه عباس به انگليسي ها به منظور کمک گرفتن از آنان براي اخراج پرتغالي ها از جزيره ي هرموز و خليج فارس بود. سرانجام قواي مشترک ايران و انگليس در ششم ماه مه 1622 م/ بيست و يکم جمادي الثاني 1031 هـ ق، پرتغالي ها را شکست دادند و براي هميشه از خليج فارس بيرون راندند. (20) پس از اين واقعه، انگليسي ها نه تنها مرکز مبادلات تجاري با ايران را به بندرعباسي انتقال دادند، بلکه در آن شهر کنسولگري نيز تأسيس کردند.(21) به تدريج استعمارگران هلندي و فرانسوي نيز به عنوان رقيبان جدي انگلستان در خليج فارس حضور پيدا کردند. حتي براي مدتي کوتاه هلندي ها بر انگليسي ها برتري يافتند. نهايتاً نفوذ آنان از بين رفت و تنها انگليسي ها بودند که از اين پس براي ساکنان ايراني خليج فارس و درياي عمان مايه ي دردسر بودند.نخستين توجه جدي انگلستان به سواحل مکران و بلوچستان به اوايل دوره ي قاجاريه برمي گردد. در اين دوره با مطرح شدن مسايل جديد منطقه اي و جهاني، آنان به سياست هاي نوين روي آورده و مسايل بازرگاني، کاملاً تبديل به مسايل سياسي و نظامي شد. زيرا در جريان رقابت هاي منطقه اي و فشار قدرت هاي ديگر اروپايي، از جمله روس ها و فرانسوي ها به انگلستان از طريق هندوستان و توجه حکومت قاجاريه به مرزهاي شرقي کشور، سرزمين هاي مجاور هندوستان به عنوان معابر دسترسي به آن سرزمين، اهميت خاصي پيدا کرد. خطر حمله ي ناپلئون به هندوستان از مسير ايران، جنگ هاي ايران و روس، نزديکي دربار قاجاريه به فرانسوي ها و پذيرفته نشدن سرجان ملکم از سوي دربار ايران، واکنش هاي اساسي ميان دولتمردان انگليسي به وجود آورد. در چنين شرايطي کمپاني هند شرقي و دولت انگليس تصميم گرفتند به منظور ايجاد کمربند حايل، با وجود شرايط سخت، سرزمين هاي شمال غربي هند را مورد شناسايي قرار دهند. (22) آن ها به اين منظور شماري از هنديان را در فنون نقشه برداري آموزش داده، در ظاهر و لباس روحانيان مسلمان به نواحي فرستادند. (23) علاوه بر اين، دو نفر از افسران انگليسي مأموريت يافتند مستقيماً از بلوچستان بازديد نموده، اطلاعات لازم را به دست آورند.
کاپيتان گرانت (24)، نخستين افسر انگليسي بود که توانست طي مأموريتي در سال 1809 م/1224 هـ ق تمام سرزمين هاي بين خليج « گواتر» و بندر جاسک را شناسايي کرده، راه ورود به بلوچستان را براي ديگر هم وطنانش هموار کند (25). مأمور نظامي ديگر انگليسي، ستوان هنري پاتينجر (26) بود که در سال 1810 م از مسير سند به « کلات» (27) و از آنجا به « نوشکي» ( مرکز اتصال راه هاي بلوچستان و سيستان) رفته، از طريق « سراوان» به « بمپور» و سپس « بم» و کرمان رفت.(28) وي اجازه يافت شرح مسافرت و نقشه ي مسير خود را به صورت کتابي در سال 1816 م منتشر کند. اين کتاب بعدها توسط شاهپور گودرزي به زبان فارسي ترجمه شد. در سفرنامه ي اين افسر انگليسي انواع ترفندها و حيله هاي آنان چشم هر خواننده اي را خيره مي کند. در نتيجه ي اين مسافرت ها، اطلاعات فراواني در مورد قبايل و رؤساي آن ها، شمار جنگجويان تحت فرمان هر يک از قبايل و اوضاع طبيعي اين سرزمين ها به دست آمد که موجب آشنايي انگليسي ها با اين بخش از ايران شد.
دومين مسئله اي که باعث حضور همه جانبه ي انگليسي ها در سواحل مکران شد، احداث خطوط تلگراف بود. پس از آنکه سپاهيان هند در سال 1857 م/1274 هـ ق برعليه انگلستان شورش کردند، دولتمردان انگليس به فکر ايجاد ارتباط تلگرافي با هندوستان افتادند. (29) آنان به اين منظور توانستند امتياز کشيدن خطوط تلگرافي را در سال 1862 م/1279 هـ ق با دولت ايران به امضا برسانند (30). ايجاد خطوط تلگرافي براي انگلستان اهميت زيادي داشت. به گفته محمود محمود « رشته ي سيم تلگراف با رشته ي سياست انگليس در ايران مربوط مي شد. چه از هر محلي که سيم تلگراف عبور مي کرد، نفوذ دولت انگليس بر آنجا برقرار مي شد(31)»، با برقراري خطوط تلگراف، سواحل ايران از اروندرود تا انتهاي بلوچستان تحت نظارت و کنترل انگليسي ها قرار مي گرفت.
در سال 1859 م/1276 هـ ق کشيدن خطوط ارتباطي آغاز شد. از آنجايي که مسير سيم تلگراف خشکي حدود 240 کيلومتر در خاک بلوچستان امتداد مي يافت. (32) در سال 1861 م/1278 هـ ق سرهنگ فردريک گلداسميت، با تعدادي مهندس، مأمور نقشه برداري و ديدار با خوانين بلوچ شد. جريان احداث، نگهداري و مراقبت از خطوط تلگرافي، توزان جغرافيايي - سياسي ناحيه را تغيير داد. زيرا بر مناطق تحت حاکميت ايران از جاسک تا گوادر، سلطان نشين عمان، خان نشين کلات و سرداران محلي تحريک شده توسط انگليسي ها، چشم طمع داشتند. (33) عمان که در اوايل دوره ي قاجاريه بر بعضي از جزاير و بنادر سواحل شمالي درياي عمان ( مانند چابهار و گوادر)، نفوذ يافته بود (34)، چنين درخواستي داشت. ليکن با تصرف چابهار به دست دين محمد سردارزايي، حاکم « باهو» و « دشتياري» در سال 1281 يا 1282 هـ ق، عمان هرگز نتوانست آنجا را بگيرد. (35) علاوه بر آن، ابراهيم خان، حاکم بم و بلوچستان در سال 1282 هـ ق طي سفري به « قصر قند»، « چابهار» را تصرف کرد و در سال 1289 هـ ق به بعد اين شهر به کنترل کامل دولت ايران درآمد. (36)
سرداران محلي به دليل کمرنگ بودن نفوذ دولت مرکزي و تحريک انگليسي ها قصد داشتند سود ناشي از امتياز خطوط تلگرافي را از آن خود سازند. در اين هنگام ميرعبدالله بليدي از « گه» (37) اراضي ساحلي از جاسک تا چابهار را در اختيار داشت و دين محمد سردارزايي، علاوه بر « باهو» و « دشتياري»، بر نواحي ساحلي از چابهار تا گوادر مسلط بود (38). تحت اين شرايط مسئله ي حقوق دولت ايران در جنوب بلوچستان به طور رسمي مطرح شد و احساسات کهن ايرانيان نسبت به سرزمينشان بيدار گرديد و ايشان را بر آن داشت تمام مکران را تا مرز انگليس در سند مدعي شوند (39). تقاضاي ايران مبني بر اعاده ي حاکميت مرکزي بر مناطق جنوبي، دست آويز مناسبي در اختيار انگليسي ها قرار داد تا بتوانند سياست هايشان را جامه ي عمل پوشانده، بخش هايي از بلوچستان را از ايران جدا سازند؛ لذا در چنين شرايط کميسيون مرزي مشترکي بين ايران و خان نشين کلات به حکميت انگليس تشکيل گرديد و بخش هايي از خاک ايران در بلوچستان، از ايران جدا شد. (40)
با آنکه قرارداد رسمي خطوط تلگرافي با حکومت مرکزي وقت ايران به امضا رسيد، به منظور محافظت از اين خطوط، انگليسي ها جداگانه با خوانين محلي در سواحل مکران مشغول مذاکره شدند و سالانه مبالغي به آنان پرداخت مي کردند. (41) آن ها با پرداخت مبالغي به خوانين محلي نه تنها موفق به استفاده از نيروي کار ارزان و حفظ خطوط تلگرافي شدند، بلکه با مقاصد سياسي خاصي بر بدبيني و اختلاف اين حکام با حکومت قاجاريه مي افزودند. جالب اينکه حکام محلي بخشي از مبالغ دريافتي از انگليس را به عنوان ماليات سالانه به حاکمان قاجراي مي پرداختند. (42) انگليسي ها بارها از چنين موقعيت ها و روش هايي به منظور پيشبرد سياست هاي استعماري شان استفاده کرده بوند. با احداث خطوط تلگراف، استعمارگران انگليسي نه تنها بخش هايي از بلوچستان را جدا نمودند، بلکه اين خطوط بهانه اي شد تا اهداف و خواسته هايشان را پيش از پيش بر نواحي ساحلي مکران با بلوچستان تحميل کنند.
علل مخالفت با انگليسي ها و چگونگي مقابله با آنان
دولتمردان انگليسي به بهانه ي مقابله با دزدان دريايي، تجارت برده و قاچاق اسلحه، عرصه را براي بوميان خليج فارس و درياي عمان از نظر مراوده، تجارت، اقتصاد و حمل و نقل دريايي محدود کرده بودند؛ لذا در ميان مردم منطقه نوعي تنفر عمومي نسبت به آنان و سياست هاي استعماري شان به وجود آمده بود. از ابتداي استقرار انگليسي ها در سواحل درياي عمان، حملات پراکنده اي توسط ساکنان اين منطقه بر عليه آنان صورت مي گرفت. سرانجام در آخرين سال هاي قرن نوزدهم، شرايط به حدي وخيم شد که همه چيز براي يک قيام در حال مهيا شدن بود. در جريان اين خيزش همگاني، مستر گريوز، در سال 1897 م، در محل رودخانه ي راپچ، به قتل رسيد. (43) سرپرستي سايکس (44) که در اين شرايط بر قضايا نظارت داشت علل اين حادثه را چنين تثبيت کرده است: « پس از کشته شدن ناصرالدين شاه به علت ظلم و ستم حکام منطقه و فقدان نيروهاي دولتي، شورشي بزرگ توسط حسين خان (45) آغاز شد که بيشتر مناطق بلوچستان را فرا گرفت. اين مسأله فرصت مناسبي در اختيار بلوچ ها قرار داد تا به مقابله با انگليسي ها بپردازند». سايکس، علت دوم را پيشرفت قواي عثماني در خاک يونان مي داند. چون مسلمانان، يونان را موطن اسکندر مقدوني مي دانستند، لذا غلبه بر وطن آن فاتح جهانگشا، در نزد مسلمانان اهميت شاياني پيدا کرد و عموم مردم، بخصوص روحانيان استفاده هاي تبليغاتي زيادي از آن مي کردند.(46) در ظاهر ممکن است اين علت بعيد به نظر برسد، اما اگر بپذيريم خليفه خيرمحمد به عنوان رهبر مذهبي اين قيام با مرشد بزرگ « طريقت قادري»(47)، پير سيد علي حيدر قادري، در بغداد مراوده داشته، چنين ارتباط هايي ميان وقايع امکان پذير است.نظر به اينکه مردم بلوچستان، انگليسي ها را کافر مي دانستند، چنين حرکت هايي در برابر آنان، بخصوص با حضور خليفه خيرمحمد، نوعي جهاد مذهبي نيز تلقي مي شد. خليفه خير محمد از عارفان طريقت قادري بود که در اواسط دوره ي قاجاريه از افغانستان به مکران آمد و در منطقه « فنوج» (48) ساکن شد. وي پس از ازدواج با يکي از اهالي « کاروان» (49) به آن منطقه نيز رفت و آمد مي کرد. در ضمن نظر به جايگاه عرفاني اش، با مرشد بزرگ طريقت قادري در بغداد نيز مراودتي داشت. باتوجه به نقش ديني و عرفاني اش در نزد مردم احترام خاصي داشت. وي از آن دسته صوفياني بود که در موقع لزوم در برار کفار و بيگانگان از جنگ و جهاد شانه خالي نمي کرد. بر روي مهر او عبارت زير حک شده بود: « صفدر و صف شکن و شير دلاور به جهان پيرو دين محمد، خيرمحمد افغان»، اين عبارات روحيه جهاد و مبارزه طلبي وي را به خوبي نمايان مي سازد.
در حالي که فضاي عمومي براي قيام عليه انلگيسي ها آماده بود. خليفه خيرمحمد، عليه اين استعمارگران بيگانه اعلام جهاد نمود. حمله به منافع انگلستان با هجوم به پايگاه نظامي آن ها در چابهار آغاز شد. (50) اين حمله به سرکردگي يار محمد، برادر زاده ي حاکم جاسک ( عبدالنبي) (51) و به فتواي خليفه خيرمحمد انجام گرفت. با ترف پايگاه انگليسي ها در چابهار، تجار هندي و حيدرآبادي ساکن در چابهار به گوادر نقل مکان کردند (52) مدت زماني کوتاه پس از آن، انگليسي ها به جهت تجهيزات پيشرفته شان توانستند پايگاه را باز پس گيرند. با توجه به اينکه نيروهاي انگليسي از سلاح هاي پيشرفته تر و تجهيزات جنگي دريايي قوي تري برخوردار بودند، مبارزان محلي توان مقابله ي مستقيم با آنان را نداشتند، لذا به اقدامات ايذايي همچون قطع کردن سيم هاي تلگراف روي آوردند. (53)
ماجراي قتل مستر گريوز
در جريان يکي از حملات به تأسيسات تلگرافي انگلستان در اواخر نوامبر 1897 م. مستر گريوز، رييس خطوط تلگرافي از جاسک تا گوادر مورد هدف قرار گرفت. (54) وي که در حال بازرسي سالانه اش نزديک رودخانه ي « راپچ»، در شرق جاسک، اردو زده بود. به دست گروهي از بلوچ هاي اهالي کاروان، از طايفه ي « شاهوزهي» کشته شد. سرکردگان اصلي اين حادثه افرادي با نام هاي شي محمد، صابر، ملک گند و لله بودند. اينان پول هاي مهندسان انگليسي را به آتش کشيدند تا ثابت کنند قصد چپاول اموال را نداشتند، بلکه هدفشان مبارزه با استعمارگران بيگانه بود (55)، اسناد انگليسي به عمد، انگيزه ي مهاجمان را غارت اموال آنان نشان دادند تا از اهميت حادثه بکاهند و ضمن کوچک جلوه دادن آن، ابعاد سياسي حرکت را پوشيده نگه دارند.پس از کشته شدن اين مأمور انگليسي، احمد خان دريابيگي به دستور حکومت قاجاريه به همراه عده اي جنگجويان تگستاني با کشتي پرسپوليس (56) از بوشهر عازم سواحل مکران شد، تا قيام کنندگان را سرکوب کند. (57) سرپرسي سايکس ( آگاه ترين فرد انگليسي راجع به اوضاع بلوچستان در آن زمان) نيز از طرف نمايندگي بوشهر با ناو « پيجن» مأمور شد به محل وقوع حادثه رفته، با مأموران ايران مساعدت نمايد (58). علاوه بر اين ها، مسترافينج، رييس کل تلگراف و مستر سبلي، رييس سيم خليج فارس به همراه نظاميان ديگري با کشتي « پاتريک ستيورت» (59) به طرف سواحل مکران حرکت کرده در نزديکي مصب رودخانه ي راپچ، در سه مايلي روستاي « گالک»، لنگر انداختند، (60) پس از تجمع گروه هاي ياد شده در محل حادثه اي قتل مستر گريوز ( حدود هيجده کيلومتر دورتر از ساحل) و قبل از شروع عمليات عليه معترضان، سايکس تحقيقاتي راجع به اهالي منطقه، خصوصاً مردم « کاروان» به عمل آورد. سرانجام معلوم شد تعداد مبارزان حدود 800 نفر است که به اسلحه هاي « ته پر» مسلح مي باشند. بعد از تحقيقات لازم و مذاکراتي که به عمل آمد، نظاميان همراه دريابيگي و انگليسي ها به آبادي هاي کاروان حمله کردند. تمام اهالي کاروان به مناطق کوهستاني فرار کرده بودند. مهاجمان انگليسي و دولتي تمام آبادي را غارت کردند ا اين اموال غارتي دو گوسفند به سايکس و همراهانش رسيد. پس از آن، درگيري ميان دو طرف آغاز شد. در اين مبارزه، بلوچ ها فقط تفنگ هاي « ته پر» داشتند، در حالي که مخالفانشان علاوه بر اسلحه هاي پيشرفته تر، توپخانه نيز به همراه داشتند. (61) سايکس در مورد اين مرحله از درگيري ها نوشته است: « تنگستاني ها را به تعقيب بلوچ ها مأمور نموده، از دور مجادله ي آن ها را با دوربين تماشا مي کرديم».(62) اين در واقع اوج خيانت انگليسي ها از قلم خودشان است. بلوچ ها که در اين زمان تنها راه مقابله با نيروهاي انگليسي را دفاع در تنگه ها و نواحي کوهستاني مي ديدند، به اين مناطق پناهنده شدند. انگليسي ها و متحدانشان که ادامه ي عمليات در مناطق کوهستاني را به صلاح نمي دانستند به ساکنان منطقه هشدار دادند که اگر مجرمان را تسليم نکنند تمام نخلستان هاي منطقه را به آتش خواهند کشيد. سايکس چنين وانمود مي کرد که سردار سعيدخان (63) از او درخواست نموده از آتش زدن نخيلات خودداري نمايد و در عوض به او قول داده مخالفان انگليسي را دستگير کند (64). آتش زدن نخلستان هاي منطقه که تنها منبع درآمد مردم بود، باعث گسترده تر شدن قيام و تحريک مردم مي شد؛ بنابراين صرف نظر نمودن از به آتش کشيدن نخلستان ها به درخواست سردار سعيدخان، بهانه اي بيش نبود.
روزنامه ي « حبل المتين» درباره ي وقايع بلوچستان در اين زمان نوشته است: « بزرگان و اراکين و اعيان دولت و ملت ايران به طرف مسئله ي بندر جاسک توجه نفرموده اند يا از سرگرمي امورات شخصيه خود، ملاحظه ي خرابي هاي داخله سرحدات ايران و وقايع مؤلمه و حوادث معظمه که همه روز هر يک باعث هزار گونه خرابي و علت خطرهاي بزرگ دولت و ملت است نمي نمايند و تصور نمي کنند که دولت همسايه براي کشته شدن يک نفر تلگرافچي به چه خيال سه جهاز جنگي خود را در بندر جاسک لنگر اقامت داده و اين همه مخارج را به اميد کدام روز متحمل شده و مي شود، دولت ايران را به بعضي چيزها دچار لشگرکشي کرده و خانه ي جنگي رعاياي خود نموده، تا به حال پنجاه نفر از طايفه ي بلوچ مقهور و مظلوم کشته شده اند و همگي به جبال فرار کرده و زراعت و فلاحت آن ها خراب شده است. آقايان صاحب منصبان و مأمورين دولت ايران در اين وقت نازک، اگر واقعه ي عظيمي از براي دولت ايران با اين دولت حريص مملکت رخ نمايد، چه خواهند کرد (65)».
همزامن با اين درگيري ها، قيام عليه استعمارگران انگليسي در بلوچستان تحت الحمايه ي انگلستان نيز آغاز شد. لذا سايکس، از ادامه ي عمليات در ناحيه ي کاروان صرف نظر کرده، عازم آنجا شد. در محدوده ي بندر گوادر، مهراب خان گچکي، حاکم ناحيه ي «کيچ» (66) خود را غازي و مجاهد خوانده، نماينده ي انگليسي ها را در قلعه ي « تربيت» ( کيچ) دستگير نموده، شرط آزادي او را تخليه ي آن ناحيه توسط انگليسي ها اعلام نمود. علاوه بر آن، ساکنان منطقه، سيم هاي تلگراف را قطع کرده، ديرک ها را واژگون ساختند. سايکس اوضاع را در اين زمان چنين گزارش داده است: « در اين گيرودار يک عده از زمين پيمايان و مهندسين تلگراف که در نقاط مختلف بلوچستان انگليس مأمور و مشغول انجام وظيفه بودند، مورد حمله ي بلوچ ها واقع مي شوند. خلاصه اوضاع گوادر مغشوش و درهم و برهم بود و طايفه اي معروف به « رند» (67) نيز در اغتشاش شرکت کرده و غوغاي غريبي برپا ساخته بودند. متصدي پست که زرتشتي بود، محرمانه به اين جانب ( سايکس) اظهار داشت: هر شب انتظار دارد سر او را از بدن جدا نمايند (68)»
انگليسي ها که از گسترش حرکت مردم بلوچستان عليه منافعشان به شدت وحشت داشتند، اردويي را از هندوستان براي سرکوبي مردم اين ناحيه گسيل داشتند. نيروهاي اعزامي از هند، در حوالي بندر « پسني» با بلوچ هاي مسلح که حدود هزار نفر بودند؛ روبرو شدند. به علت برتري سلاح هاي جنگي انگليسي، بلوچ ها نتوانستند به مقاومتشان ادامه دهند. مهراب خانه که رهبري اين گروه از معترضان عليه انگليس را در دست داشت، از ميدان نبرد نجات يافت، ولي چند نفر ديرگ از رهبران اين قيام در جنگ کشته شدند (69). به اين ترتيب قيامي که در سراسر بلوچستان بر عليه انگليسي ها در حال گسترش بود، رو به خاموشي گذاشت.
سايکس پس از سرکوب قيام هاي مردمي بلوچستان تحت الحمايه ي انگليس، به بلوچستان ايران و منطقه ي کاروان در نزديکي جاسک، بازگشت. به هنگام مأموريت او در بلوچستان تحت الحمايه ي انگليس، پايگاه مشترک نيروهاي ايراني و انگليسي در کاروان مورد حمله قرار گرفته بود و نيروهاي اين پادگان از هم پاشيده دو نفر نيز به قتل رسيده بود. حتي دريابيگي نيز، در يکي از جنگ ها زخمي شده بود.(70) آصف الدوله، حاکم کرمان و بلوچستان، با اطلاع از ناکامي نيروهاي دولتي قاجاريه، به دستور صدراعظم ايران ( امين السلطان)، لشکري مجهز براي مقابله با مبارزان اعزام کرد. نيروي اعزامي از کرمان توان مقابله ي نظامي مستقيم نداشت، لذا نخلستان حوالي جاسک را به آتش کشيد (71). گويا پس از اين اتفاقات، قاتلان مهندسي انگليسي، خودشان تسليم مي شوند،؛ يا توسط حاکم « بنت» (72) دستگير و تحويل نيروهاي ائتلاف مي شوند. سه نفرشان اعدام و يک نفر از آنان به نام صابر به همراه دريابيگي به بوشهر برده مي شود. (73)
سايکس، در سفرنامه ي خود علي رغم نقش ايدئولوژيکي بسيار مؤثر خليفه خيرمحمد در اين جريانات، از وي ذکري به ميان نمي آورد، بلکه از افراد مبارز ديگري مانند شي محمد در اين جريان ياد کرده، چنين مي نويسد: « قاتلان اصلي اين جريان، شي محمد، دستگير و در حضور جمعي از سران محل براي عبرت سايرين به دار زده شد (74). همچنان که گفته شد انگليسي ها به عمد از بازگويي واقعيت ها شانه خالي مي کنند تا اقدامات سرکوب گرانه شان را توجيه نمايند. شدت عمل انگليسي ها در اين جريان فقط به خاطر انتقام خون مستر گريوز نبود، بلکه آن ها احساس مي کردند در بلوچستان قيامي همگاني و فراگير بر عليه آن ها در حال شکل گيري است، لذا به عنوان اقدامي پيشگيرانه به چنين عمليات هاي نظامي گسترده اي دست مي زدند. علاوه بر اقدامات نظامي همه جانبه ي آنان، با توجه به شرايط جغرافيايي منطقه، کمبود ارتباطات، سرسپردگي بعضي خوانين محلي به انگلستان، ضعف سياست هاي حکومت قاجاريه و مهم تر از همه ترفندهاي سياسي انگليس، اين قيام نتوانست فراگير شود و تمام منطقه را بر عليه انگليسي ها بشوراند. با اين حال تنفر از آنان را در اذهان مردم بيشتر کرد.
پيامدهاي ناشي از قتل گريوز
به دنبال حوادث ناشي از قتل گريوز، در ژانويه ي 1898 م ، 150 تن از تفنگداران بمبئي به فرماندهي دو افسر انگليسي اعزام شدند که صد تن از آنان در چابهار و پنجاه تن در جاسک استقرار يافتند. با آنکه گروه چابهار به پنجاه تن کاهش يافت و افسران هندي جايگزين افسران انگليسي شدند، ليکن پس از فرو کش کردن ناآرامي ها، از انتقال اينان خودداري شد و براي استقرار آن ها دو سرباز خانه ي دايمي در چابهار و جاسک توسط انگليسي ها ساخته شد. (75) در نتيجه ي اين ناآرامي ها و همچنين فعاليت هاي روس ها و فرانسوي ها در خليج فارس، انگليسي ها در سال 1901 م براي استقرار معاون کنسول انگليس در « بمپور» ( براي حفظ اتباع انگليسي) اجازه خواستند. دولت ايران با اين نظر مخالفت کرد، ولي اجازه داد، چنين کسي را در بم مستقر کنند. (76)نظر به اينکه بعد از اين حادثه بر تعداد نيروهاي انگليسي در بلوچستان افزوده شد و دست اندازي ها و اقدامات سلطه جويانه و استعماري آنان بيشتر گرديد، به موازت آن بر نفرت مردم و احساسات ضد انگليسي شان نيز افزوده شد. بنابراين بي جهت نيست که آلماني ها در جنگ جهاني اول از اين ماجرا بهره برداري کردند و در سال 1916 م. جاسوسان خود را اعزام نمودند، تا ايلات آنجا را بر ضد انگليسي ها بشورانند. (77) از مهم ترين پيامدهاي مبارزه و مقاومت در اين جريان، آشکار شدن بيشتر ماهيت سياست هاي استعماري و تفرقه افکنانه ي انگليسي ها بود.
برآمد:
قتل مستر گريوز بخشي از يک جريان ضد انگليسي فراگير و شديدي بود که در اواخر دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار در مناطق بلوجستا پديد آمده بود. در حالي که سرکردگان نظامي متعددي در نقاط گوناگون حمله به انگليسي ها و منافعشان را ساماندهي مي کردند، به نوعي رهبري معنوي اين قيام با خليفه خيرمحمد بود. ايشان بر عليه انگليسي ها فتواي جهاد داده بود که چنين امري هم باعث گسترده شدن قيام و هم باعث مقاومت و ايستادگي بيشتر در برابر انگليسي ها مي شد. متأسفانه به دليل برتري نظامي انگلستان، سرسپردگي بعضي حکام محلي به انگليس، همکاري حاکمان قاجاري با نظاميان انگليسي و شرايط جغرافيايي، اجتماعي و اقتصادي منطقه در آن زمان، اين قيام به بار ننشست و نتوانست به قيامي فراگير و نهايتاً به پيروزي برسد.کتابنامه :
1- اسپونر: « بلوچ و بلوچستان»، در دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد 4، 1377.
2- اسدي، بيژن، خليج فارس و مسائل آن، تهران: سمت، چاپ سوم، 1388.
3- افشار ( سيستاني)، ايرج: چابهار و درياي پارس، زاهدان: انتشارات صديقي، 1372.
4- برقعي، محمد: سازمان سياسي حکومت محلي بنت، تهران: انتشارات مازيار، چاپ اول، 1336.
5- پاتينجر، هنري: مسافرت سند و بلوچستان، ترجمه ي شاهپور گودرزي، تهران: کتابفروشي دهخدا، 1348.
6- دامني، عبدالغني: سيماي تاريخي بلوچستان، چاپ اول، تهران: انتشارات پاسارگاد، 1380.
7- روزنامه حبل المتين، سال پنجم، دوشنبه 26 ذيقعده 1315 هـ ق، 18 آوريل 1898 م.
8- سايکس، سرپرسي: سفرنامه سايکس يا ده هزار ميل در ايران، ترجمه ي حسين سادات نوري، تهران: ابن سينا، 1336.
9- سپاهي، عبدالودود: بلوچستان در عصر قاجار، قم: گلستان معرفت، چاپ اول، 1385.
10- سيوري، راجر: ايران عصر صفوي، ترجمه ي کامبيز عزيزي، تهران: نشر مرکز، چاپ دهم، 1381.
11- طبري، ابي جعفر محمد بن جرير: تاريخ الطبري تاريخ الامم و الملوک، منشورات محمد علي بيضون، بيروت: دارالکتب العلميه، بي تا، الجلد الثاني.
12- محمود، محمود: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليسي در قرن 19، تهران: اقبال، 1358، 8 جلد.
13- مهدوي، عبدالرضا هوشنگ: تاريخ روابط خارجي ايران از ابتداي دوره قاجاريه تا پايان جنگ جهاني دوم، تهران: اميرکبير، چاپ هشتم، 1381.
14- وثوقي، محمدباقر: خليج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت، 1384.
15- ولايتي، علي اکبر: گزيده اسناد خليج فارس، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، 2 جلد.
16- مصاحبه با خدابخش از افراد مسن روستاي « جوزدر» واقع در منطقه کاروان.
پي نوشت :
1- عضو هيات عليم گروه تاريخ دانشگاه ولايت، ايرانشهر.
2- Graves.
3- اين رودخانه از کوه هاي « فنوج» و « سرحه» سرچشمه مي گيرد و پس از عبور از تنگه ي « فنوج» و « بنت» مسيري طولاني را طي مي کند و به درياي عمان مي ريزد.
4- Alfonso de Albuquerque.
5- وثوقي، محمدباقر: خليج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت، چاپ اول، 1384، صص 194 تا 211.
6- طبري، ابي جعفر محمد بن جرير: تاريخ الطبري تاريخ الامم و الملوک، منشورات محمد علي بيضون، بيروت: دارالکتب العلميه، بي تا، المجلد الثاني، ص 555.
7- وثوقي، پيشين، ص 212.
8- همان، ص 213.
9- اسپونر: « بلوچ و بلوچستان»، در دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد چهارم، تهران، 1377، ص 110.
10- افشار ( سيستاني)، ايرج: چابهار و درياي پارس، زاهدان: انتشارات صديقي، 1372، صص 328 تا 337.
11- Robert sherly.
12- اسپونر، پيشين، ص 110.
13- John Crawther.
14- Richard steel.
15- سيوري، راجر: ايران عصر صفوي، ترجمه ي کامبيز عزيزي، تهران: نشر مرکز، چاپ دهم، 1381، صص 109-110.
16- King games.
17- Edward Conock.
18- مهدوي، عبدالرضا هوشنگ: تاريخ روابط خارجي ايران از ابتداي دوره قاجاريه تا پايان جنگ جهاني دوم، تهران: اميرکبير، چاپ هشتم، 1381، صص 88-89.
19- اسدي، بيژن: خليج فارس و مسائل آن، تهران :سمت، چاپ سوم، 1388، ص 91.
20- وثوقي، پيشين، ص 263.
21- مهدوي، پيشين، ص 92.
22- سپاهي، عبدالودود: بلوچستان در عصر قاجار، قم: گلستان معرفت، چاپ اول، 1385، ص 60-61.
23- همان، ص 62.
24- Grant.
25- اسپونر، پيشين، ص 114-115.
26- Henry pottinger.
27- مرکز بلوچستان شرقي يا بلوچستان انگليس.
28- پاتينجر، هنري: مسافرت سند و بلوچستان، ترجمه ي شاهپور گودرزي، تهران: کتابفروشي دهخدا، 1348، ص 21 تا 249.
29- سپاهي، پيشين، ص 129.
30- همان، ص 130.
31- محمود، محمود: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن 19، تهران: اقبال، 1358، جلد سوم، ص 784.
32- دامني، عبدالغني: سيماي تاريخي بلوچستان، تهران: انتشارا ت پاسارگاد، چاپ اول، 1380، ص 188.
33- اسپونر، پيشين، ص 118.
34- ولايتي، علي اکبر، گزيده اسناد خليج فارس: تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، جلد دوم، ص 490.
35- اسپونر، پيشين، ص 118.
36- همانجا.
37- نام قديمي نيک شهر.
38- اسپونر، پيشين، ص 118.
39- همانجا.
40- سپاهي، پيشين، ص 149 تا 169.
41- برقعي، محمد: سازمان سياسي حکومت محلي بنت، تهران: انتشارات مازيار، چاپ اول، 1336، ص 215.
42- همان، ص 216.
43- سايکس، سرپرسي: سفرنامه سايکس يا ده هزار ميل در ايران، ترجمه ي حسين سادات نوري، تهران: ابن سينا، 1336، ص 305.
44- sir percy Sykes.
45- از خوانين مطرح در بخش هاي مرکزي و غربي بلوچستان در ثلث سوم پادشاهي ناصرالدين شاه قاجار.
46- سايکس، پيشين، ص 306.
47- يکي از فرقه هاي بزرگ صوفيه که از پيروان شيخ عبدالقادر گيلاني هستند.
48- شهر و منطقه اي در بلوچستان، از توابع شهرستان نيک شهر.
49- منطقه اي در سواحل مکران که امروزه حدود شانزده روستا دارد و بزرگ ترين آبادي آن « زرآباد» است.
50- دامني، پيشين، ص 252.
51- حاکم جاسک در فاصله ي سال هاي 1858 تا 1895 م.
52- دامني، پيشين، ص 254.
53- همان، ص 252.
54- سايکس، پيشين، ص 305.
55- مصاحبه با خدابخش از افراد مسن روستاي « جوزدر» واقع در منطقه کاروان.
56- اين کشتي در سال 1885 ميلادي از آلمان خريداري شده است.
57- سايکس، پيشين، ص 306.
58- همان، ص 307.
59- Patrik stivart.
60- همانجا.
61- همان، ص 310.
62- همانجا.
63- پسر حسين خان و حاکم بخشي از بلوچستان به مرکزيت نيک شهر.
64- سايکس، پيشين، ص 311.
65- روزنامه ي حبل المتين، دوشنبه 26 ذيعقده 1315، 18 آوريل 1898، ص 245.
66- يکي از شهرهاي بزرگ قديمي مکران که امروزه با عنوان « تربت» در خاک پاکستان قرار دارد.
67- از قبايل معروف بلوچ که پس از تشکيل کميسيون مرزي بخشي از آن ها در قلمرو بلوچستان انگليس قرار گرفت و اين امر باعث اعتراض آنان شد.
68- سايکس، پيشين، ص 317.
69- سپاهي، پيشين، ص 239.
70- سپاهي، پيشين، ص 326.
71- سپاهي، پيشين، ص 240.
72- نام منطقه اي از توابع شهرستان نيک شهر که در زمان هاي قديم مرکز حکومت نشين هاي محلي بوده است.
73- مصاحبه با خدابخش.
74- سايکس، پيشين، ص 330.
75- اسپونر، پيشين، ص 119.
76- همان، ص 120.
77- همانجا.
خيرانديش و تبريزنيا، عبدالرسول و مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}